تنهایی سفر کردن در جادههای سرسبز شمال عالیست! توقفهای کوتاه، نفسهای عمیق و نسیم خنک... همه چیز رنگ زندگی و آزادی دارد صدای بلند آهنگهای قدیمی و خاکسترهای تکانده شده بر روی شلوار و... عقربه سرعت که انگار زیادی طرفدار قانون است اصلا انگار هیچ عجلهای برای رسیدن نداری زمان را با سرعت کم میکُشی! تا اینکه آدم میرسد به جادههای بیابانی و برهوت... تنهایی کارت ساخته است تنهایی تمام زورت را جمع میکنی و میگذاری روی پدال گاز... عجله میکنی و هوا دیگر رنگی ندارد آنوقت دلت یک نقشه خوان میخواهد... کسی که سیگارت را روشن کند، هر از گاهی برای آنکه خوابت نبرد لبانش را روی لبانت بگذارد... زندگی دقیقا مانند سفر در جادههای سبز و بیابانی ست و من مرد جاده های بیابانی بدون نقشه خوانم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر